•کاش میشد یطوری پست گذاشت که ستارهش روشن نشه ولی منتشر بشه. چون احساس میکنم لیاقت ستاره ی روشن رو ندارن، صرفا یه مشت روزمره مینویسم و روشن شدن اون ستاره کنار عنوان زیاده روی به نظر میرسه. عین این که یک ساعت بدل رو توی جعبه ی نقره ای بذاری و بفروشیش.
• کتاب دفاعیم به طرز احمقانهای شلوغه و اصلا دلم نمیخواد درسشو بخونم. فکرکنم باید اونهمه برگه و خلاصه رو بکنم و از اول شروع کنم. نمیدونم خوشحال تموم شدن امتحانا باشم یا ناراحتِ ندیدن بچه ها. دیگه هیچ وقت هیچ کدوم از هفتم هشتمی هارو نمیبینم، حس عجیبیه.
•کتابکار های انسانی خیلی سبز منو واقعا مدهوش میکنن، من واقعا عاشق رشته ی انسانی ام. واقعا عاشق. انگار تموم چیزی که ازین زندگی میخوام تحصیل کردن توی اون رشتهست تا بتونم به ارزوهای کوچیک و دورم که مثل ستاره ها درخشان و چشمکزن هستن برسم. حتی تماشای کتابکار های انسانی باعث میشه احساس سرزندگی کنم.
• باورتون میشه نامادری یک نفر انقدر سلطه گر باشه که دختره رو مجبور کنه بره یه مدرسه ی غیر انتفاعی با هزینه بالا ولی سطح درسی بسیار پایین، درحالی که دختره توانایی قبول شدن توی نمونه دولتیو داره؟ خب راستش این داستان منه ولی نمیذارم این دفعه کسی من رو از مسیرم خارج کنه حتی شخص الیساما، همه چیز به طرز عجیبی داره منتطبق میشه که پاخا الیسامارو مجبور کنه اجازمو بده. نده هم Don't worry ، فرار میکنم.
•آنلاین شاپی که ازش سنگ میخرم " کاچ - catch " یه پست گذاشته بود که طرف بهش گفته بود یه پک از همه سنگای صورتیش درست کنه چون پارتنر طرف عاشق رنگ صورتی بود. تاکید کرده بود قیمتشم مهم نیست. ( هیچی فقط خواستم شماهم حسادت کنید:دی )
•حقیقتا روزی که حنا و مَستر رو خریدیم فکرشم نمیکردم اون جوجه هایی که اندازه تخم مرغ بودن تبدیل به مرغ و خروس بشن. الان دیگه وقتی میرم توی حیاط دنبالم میدوئن و اگه دستم خوراکی باشه میپرن تا ازم بگیرنش. ( کی گفته مرغا پرواز نمیکنن؟ اینا میپرن بابا. ) تازه تو قفسم جا نمیشن دیگه. یکم دیگه میشه گفت واقعا مرغ شدن xDTT
•امروز کناردستی شماره 3 بهم گفت دلش برام تنگ شده بوده ، چون چند روزه پیم ندادیم به هم ، و بغلم کرد و بهم هایبای داد. لعنتی فکرشم نمیکردم یه روز باهاش رابطه دوستانه داشته باشم.
پینوشت) من واقعا استطاعت مالی خرید سالنامه خیلی سبز رو ندارم ولی واقعا لازمش دارم، واسه صد تومن گَدا شدم واقعاXD ولی واقعا یه سالنامه میخوام که تابستون قبل دهم و ورودم به دبیرستان دوره دوم رو توش بنویسم. خدایا صدتومن بنداز تو دامنم لطفا XD TT
- متیو~蒸発
- دوشنبه ۲۲ خرداد ۰۲