سال هزار و چهارصد و دو؛ اگر بخوایم صادق باشیم، حین نوشتن تاریخ یک لحظه مکث کردم. امسال بیشتر ازینکه برام چهارصد و دو باشه دوهزار و بیست سه/ دوهزار و بیست و چهار بود. و دقیقا به همین دو بخش تقسیم شده بود. سالی که از وسط نصف شده بود و هر نیمه از اون متعلق به دنیایی کاملا متفاوت از نیمه دیگرش بود. طوری که انگار سالها از بهار و اردیبهشتش میگذره و تار عنکبوت های لایه لایه و گرد و غبار کلفتی روی اون خاطرات نقش بستهن. انقدر قدیمی و دور که باور اینکه اصلا اتفاق افتادن برام غریبه. چه برسه به اینکه بخوام بگم اون خاطرات با زندگی ای که از مهر شروع کردم توی یک سال قرار میگیرن. توی یک تاریخ! حتی منی که اونهارو زندگی کرده هم در دو بازه زمانی شخصیت های کاملا متفاوت داشته. انگار توی هزار و چهارصد و دو به اندازه ی دوتا ادم زندگی کردم. دوبار عمر کردم. دو نفر بودم. اولی کوچیک و شیرین، پر از ارزوهای رنگی و امیدوار و شبیه به برگهای گل نیلوفر، قمریها و شخصیت های کارتونی. دومی خسته، پر از زخم و پشتکار و جدی. شبیه به دست شوالیه ای که از شمشیر زبرش زمخت شده. شبیه به گرگها. کسی که هنوز سعی میکنه توی خیالات غرق بشه و دنیای ترسناک اطرافش رو باور نکنه ولی... رویاهاش وحشتناک تر از دنیای واقعی به نظر میرسن. کسی که واقعیتِ دنیای اطراف رو بدجوری جست و جو میکنه. واقعیتی که به مراتب دهشتناک تر از ظاهر دنیای سیاه بیرونه. دیگه فرار نمیکنم. نمیتونم فرار کنم. نمیذارم.
چالشی که شفای عزیز برامون ساخته و دلم میخواد توش شرکت کنم (و ازین تریبون کوچولو ارزو میکنم ستاره های زیادیو روشن کنه) درمورد سالی که گذشتئه و میخوام اتفاقات و احساسات امسال رو توش جمع بندی کنم. و خوشحال میشم اگر بقیه هم اینکارو بکنن. ایحی.
~
یک خاطره شاد امسالم که فکر بهش باعث لبخندم میشه.
روزی که با کوثر رفتیم اردو، صبحش و سرمستی با آهنگهای پالت، وایب خدایی جوزف و اهنگهایی که گوش دادیم. (و چه کسی باور میکنه که اونروز کمتر از یک سال با زمانی که همراه اون زیر همون اسمون بودم فاصله داشت؟ انگار توی یک دنیای موازی بودم، بی هیچ ارتباط و تماسی با اون زندگی قبلی. با اون دنیای متفاوت.)
+ فکرکنم روزهای خوب زیادی داشتم. یکی از مهم ترین های بعدیش هم روزی بود که کتاب سفارش دادم و شب قبلش توپیده بودم به اون و خوشحال بودم.
یک خاطره که بهم یه درس داده.
آنوو، این سوال یکمی با مکث مواجه شد. چون درسهای زیادی گرفتم. اما خاطراتش گفتنی نیستن. سو ترجیح میدم اینجارو خالی بذارم.
چندتا کتاب و وبتون که امسال خوندم(میتونه سال انتشار برای قدیم باشه)
هوراا, یک سوال مخصوص خودم.
اول از همه، مانگای جوجتسو کایسن رو نام میبرم^^ بعد ازون میریم سراغ مجموعه مایکل وی، هزارتوی پن، هردو درنهایت میمیرند، نجواگر، تابستانی که همه چیز را بر باد داد، تمام خشم من، برادران کارامازف، معجزه های خواربار فروشی نامیا و کلی کتاب دیگه!
چندتا فیلم و سریال قشنگی که امسال دیدم(میتونه سال ساخت برای قدیم باشه).
اولین چیزی که میخوام نام ببرم " خانم میزل شگفت انگیزه" که روزهای خوبی رو برام به وجود آورد. بعد ازون move to heaven ، و سریالی که خیلی خیلی باهاش زندگی کردم و دوستش داشتم love song for illusion بود که باهاش مو سفید کردم و درحال پخش دیدمش و درحال حاضر در افسردگی مطلق پس از پایان و ندیدن جیهون ورژن تاریخی ام. قلعه متحرک هاول (با دوبله فارسی!) هم تجربه متفاوتی بود. فیلم poor things هم با امید اینکه یک فیلم فلسفی قوی باشه دیدم ولی سطحش معمولی بود همشم بکن بکن بود ._.
+ ربهکا و call me by your name هم دیدم و عاح. ارمی همر مریمی.
چندتا انیمه و انیمیشن قشنگ که امسال دیدم (میتونه سال ساخت برای قدیم باشه).
اوایل امسال رگباری انیمه های ماپا رو دیدم و بعد توی خماری توسط سازنده باقی موندم. لعنت به این ماپا. هلز پارادایس (بهشت جهنمیان) و چنساو من (مرد اره ای) و قسمت اخر اتک انیمه هایی بودن که های های گوریا میکنم براشون. شهر ارواح و قلعه متحرک هول هم ریواچ کردم. راجب انیمیشن هم که، بد گایز و المنتال رو دیدم و المنتال اشک منو در آورد ، و راستی. جوجتسو هم دیدم (و از بس با مانگاش جلو پیش میرم که فصل اخیرش برام جدید حساب نمیشد:دی
آیا از تصمیم هایی که امسال گرفتم پشیمونم؟
نه! اصلا! اولش فکرمیکردم رشته انسانی اشتباه بود، بعد راجب اینکه با بکستر به هم زدم حس عذاب وجدان داشتم(خصوصا که یطوری رفتار کردم که همه فانتزی هایی که خودم باعث شده بودم بسازه ویرون شد) و راجب مدرسه نمونه هم مطمئن نبودم. ولی الان خوشحالم، یک زندگی جدید دارم و رشد ونمو رو کاملا احساس میکنم. ازینکه از منطقه امنم بیرون اومدم و بیشتر تجربه کردم راضیام و... حالم تا حدودی خوبه.
چند جای باحالی که امسال رفتم
ایحی. این سوال یکم کوتاه پاسخه چون من جاهای زیادی نمیرم ._.
ولی خب، اردوگاه هشت بهشت اوایل پاییز و پیست پینت بالش / جمعه بازار کتاب (هردفعه برام باحاله.) / پارک مادر کودک هم برام باحال بود, روزی که نشستم روی تاب لاستیکی و برادران کارامازف تازه برام رسیده بود.
چندتا چیز مفید یا جالبی که امسال خریدم
به! چه سوال قشنگی. پس اشاره میکنم به +۱۶ جلد کتابی که از آذر ماه تا الان خریدم و تک تکشون مفید و جالب بودن. خصوصا برادرتن کارامازف، خواربار فروشی نامیا، نجواگر، تمام خشم من و کتابهای فانتزی نشر مجازی با اون هدیه ها و جلدهای خوشگل و براقشون TT و بذارید هدیه های جالبی که گرفتم اللخصوص اتود و دوتا از دفترچه های منحصر به فردم رو هم حساب کنم.
آیا امسال به کسی کمک کردم؟ (حتی خودم)
بله. به خودم خیلی کمک کردم. به یکی از همکلاسی های پارسالم هم تا حدودی کمک کردم و باهم کلی حرف زدیم. با یکی از بچه های بیان هم برای امتحانا درس میخوندیم و همدیگه رو تشویق میکردیمTT به جلو دستیم هم راجب اینکه درچه مواردی و چرا باید خودشو اصلاح کنه یسری انتقاد سازنده کردم که طرف واقعا داره خودشو میسازه:دی
حس و حال امسال رو تو یه بند بهتون میگم.
پاره کندن بندی که از قلبم به اعماق زمین دوخته شده بود و باعث میشد روی آسفالت های سخت زیر افتاب بسوزم و نتونم تکون بخورم؛ و اوج گرفتن توی اسمون. بیشتر از هروقتی. پرواز و تجربه های جدید.
تشکر و سپاسگزاری امسالم از چه کسی است؟
سال چهارصد و دوی عزیز! بکستر عزیز! کوثر و جوزفین! و بیشتر از همه خودم و ویلی ونکای البالویی عزیزم.
- متیو~蒸発
- چهارشنبه ۲۳ اسفند ۰۲