با دن یک سر به بانک کتاب بهار میزنیم. عموحامد از دیدنم خوشحال میشه و به کارت نسبتا خالی کم پولم لبخند میزنه و بعد از یک ساعت تموم گشت زدن بین قفسه های کتابفروشی برام گام به گام دهم انسانی و فلش‌کارت های اقتصاد و علوم فنون رو حساب میکنه. فلش کارت هارو دن حساب میکنه و خودشو میزنه به اون راه ، دلم میخواد کلی کتاب دیگه از جمله ظرافت جوجه تیغی و کتاب‌کار ریاضی و آمار خیلی سبز رو هم بخرم ولی توی بانک کتاب هردوش تموم شده. (واقعا باید گریه کنمTT) دلم میخواد از همین الان کتابهای دهم رو بگیرم و درس بخونم، نمیدونم این همه احساس خرخونی ازکجا میاد ولی.. هنوز حتی جواب آزمون نمونه فرهنگ نیومده و :[ 

+ مگه مجبور بودم نه جلد کتابو تو تیر بخونم که الان بمونمو **** ؟: