! Oh mi amigo; Siete
راستش رو بخوای، گاهی باخودم فکر میکنم که لعنت،، این همون زندگی رویاییای که تصور میکردمئه؟ منظورم اینه که. خب میدونم زندگی پر از سختیه و از اولشم قرار نبود توی رشته ی نظری با حلقه گل منتظرم باشن، قرار نبود عالی عمل کنم و قرار نبود خیلی خوش بگذره. ولی یاخدا، قرارمون این هم نبود که ریاضی رو تک بیارم یا عربی رو - بعد از دفعه ی اولی که نمره ی کامل گرفتم - یکهو بشم هیفده. منظورم رو میفهمی؟ یکم... عجیب شده. من درسو میفهمم، دوستش دارم، تمرینهاش رو با لذت حل میکنم و بعد میرینم توی برگه امتحان. این باعث میشه حس بدی بگیرم، عصبی بشم و احساس خودکم بینی پیدا کنم و ازونطرف نتونم تمرکز کنم و درس بخونم. واقعا رقت برانگیزه، ولی ختم قضیه اینجا نیست. مسئله اینجاست که هرچقدر بیشتر با این نظام نمره دهی دوره دوم و کنکور و ازمون هماهنگ و امتحان نهایی اشناتر میشم ارزش نمره ها برام پست تر و بیخاصیت تر میشه. هرچی میریم جلوتر و من بیشتر به کتابکارهای تست و چندکنکور دست بچه های دوازدهمی خیره میشم بیشتر به این فکرمیکنم که رشته ی علوم انسانی و درسهاش و حتی ادبیات دانشگاه تهران برای من همه ی زندگی نیستن. این چیزی نیست که بخوام بخاطرش زندگی کنم و همین احساسِ نه بد، بلکه جدیدو عجیبی داره. این احساس که حس خوشبختی و رویاهای من وابسته به این نمره نیست، باعث میشه بترسم. چون اگر انسانی که قراره براش خودم رو پاره کنم راه اصلی من نیست و بهش حس تعلق انچنانی ندارم و میدونم اینده ی من بهش گره نخورده و صرفا برای من یک تحصیل دوست داشتنیئه؛ پس اینده ی من کجاست؟ توی خوندن هنر؟ یک مغازه ی کوچیک؟ دکه ی خیاطی؟ یا نقاشی دیواری کوچه و بازار؟
برای همین احساس شور عجیبی، توی من پدیدار شده که نمیتونم درکنار استرس درس و نگرانی هام هندلش کنم. این شد که گند زدم و دوروز گذشته ، روزی ، هشت ساعت با گوشی بازی کردم و درس نخوندم و صبح ها خوابیدم . نتیجش هم شد ریاضی چهار از دوازده درصورتی که قسم میخورم من اون مبحث رو بلد بودم و fuck it , دارم گند میزنم.
ضمیمه: امروز کارت ماخارو دزدیدم و کتاب چشمهایش رو برای کوثر خریدم، دیروز برای زینب کلاه گربهای آبی خریدم و به طرز عجیبی از طرف جلوییم کتاب تمام خشم من رو هدیه گرفتم که چون اول کتاب با خط آبکیش یادداشت گذاشته بود دلخور شدم. بنظرت زشته اگر جمله ی تقدیمش رو پاک کنم؟ راستی. قهوه داری؟ فکرکنم باید برای از بین بردن بوی سیگار جامدادیم کل عصرو بیدار بمونم.
- متیو~蒸発
- چهارشنبه ۲۴ آبان ۰۲