_ داری گریه میکنی؟

+ نه.

_ پس اونا چیه روی صورتت برق می‌زنه؟

+ اینا؟ گلیتره 

_ پسر چرا از گونه ت میوفته؟

+ جنسش بد بود، آخه چینی‌ ئه

قرار نبود بیوفتن، از همون اولشم که داشتم می‌خریدمشون، هیچ وقت قرار نبود بیوفتن. حداقل نه جایی که تنها چیزی که به درخششون اهمیت میده؛ گوله پرزِ لای موزاییک های کفِ کلاسِ 1205 ئه. در نتیجه صحبت کردن راجبشون خسته کننده بود. به جاش پاشدم و وزنم رو انداختم روی دستم، به صندلی تکیه دادم. 

_ داری آهنگ گوش میدی؟

+ آره، ایرپادم مشخصه؟

_ نه، موهات داره به درد می‌خوره

+ پس چی؟ صداش میاد؟

_ نه. چی گوش میدی؟

+ ردیوهد

_ اوه. فکر کردم از آهنگای جنوبی باشه

+ چطور مگه؟

_ آخه دستات خیلی می‌لرزه 

+ آها آره. ریتمش جالبه‌‌. کنترل این دستمم سخته 

قرار نبود سخت باشه‌، دستم بود دیگه. مال من بود. ولی خب انگار خیلی وقت پیش قطعش کردن و چسبوندنش به یه جای دیگه. یه نفر دیگه. دیگه برای من کار نمیکنه. قرار نبود کار نکنه، حداقل نه وقتی که تنها تکیه گاهم بود، اونم وقتی تنها کسی که برای گرفتن دستم اون نزدیکی بود، پریز برق باشه. پس بیخیال دستم شدم، پیشونیم رو تکیه دادم به کنج سرد دیوار سنگی، وزنم رو بین پا و گردنم تقسیم کردم.

_ حالت خوبه؟

+ نمیاد. ناراحتم.

_ اون داروهه رو خوردی؟

+ چرا این کارو می‌کنه؟

_ اینکه انسان اقدام به پیشگیری میکنه ناشی از پذیرش کدوم اصله؟

+ واقعیت نداره. من فقط یک پله م. قبل اینکه بعد از بالا رفتن ازم منو کنار بذاره خودم خداحافظی میکنم‌. میگم که تنم رد پاش رو روی وجودش دوست داره و وقتشه که برم. باید از پله اخر بپره، ولی تا اونجا هستم

_ قمقمه ت تو کیفته؟

+ دلم برات تنگ شده. ولی خب مگه دل من چه فرقی داره

_ همکار محترم لطفا اجازه خروج بدید

+ نه بابا گریه نمیکنم. جنسش بده، قرار نبود بریزه. آخه من موندم ریختن اینا چه فرقی به حال کسی میکنه؟

_ آره بهش گفتم دلم گرفت از بس اینطوری دیدمت. چشمای خوشگلتو نشون بده

+ اشکال نداره دیگه. هرکس برای یه دلیلی بدنیا اومده. بعضیا متناسب با دلیلشون. بعضیا متناسب با از دست دادنش. با به سوگ نشستن براش. اشکالی نداره.

 

من با چیزایی حرف می‌زنم که جواب نمی‌دن. مثلا ...