دمش ، مکش ، دمش ، دمش ، مکش . انگشتم روی کلید رنگ و رو رفته ی اسلاید ساز دهنی قدیمی بابابزرگم بالا و پایین میره و ناشیانه چیزی شبیه به shape of my heart رو مینوازم ( یا دست کم چیزی شبیه نواختن ) توی ماشین قدیمیش نشستم که بوی نون روغنی میده، من اینجا ساز دهنی میزنم و توی ماشین بغلی پسربچه صورتی پوش با لپهای سفیدی نشسته که ای کاش اسمش ارمین باشه. دفعه بعدی که بهم نگاه کنه براش دست تکون میدم، اگه اصلا بهم نگاه کنه. ادمهای توی پیاده رو متحرکن، شبیه صحنه ای از فیلم ها، سکانسی روی پرده ی سینما، همه چیز درحال حرکت وزندگین و من اینجا نشستم بدون اینکه احساس کنم من هم توی این دنیا وجود دارم.
- متیو~蒸発
- سه شنبه ۹ خرداد ۰۲