حقیقتا مقصودم از گذاشتن این مینی ولاگ بی‌خاصیت رو نمیدونم صرفا از در و دیوار گرفتمش:دی

سلام. ببینین کی اینجاست درحالی که تازه داره فصل هشت هندسه رو یاد میگیره و اصلا در طول سال نخونده بودشD:: ( اسونه ولی نه برای شب امتحان، اگر هندسه رو یاد نگیرم انسانی هم هاشور میخورم. ) 

توی ویدیوی بالا اون تیکه که اعلام میکنم: مردم خوش خطن، شاهد دستخط بکستر در دفترش که دست منه رو مشاهده میکنید. جالبه بد‌ونید قرار بود توش فضولی نکنم ولی کخم گرفت و توش حتی هنرنمایی های بی‌جا ( بزن روم! )و به قول بکستر منشوری کردم:دی

دیروز روز عجیب غریب و پر تنشی بود، نکته مثبتش این بود که امتحان ادبیات واقعا آسون بود و برخلاف انتظارم میشه گفت خوب دادمش-^- بعدشم  مورد زورگیری ( واقعا شبیهش بود ) توسط همسرویسی هام قرار گرفتم و تموم چک نویس ها و خلاصه هامو پاره پاره کردن ( الان که دارم این پست رو مینویسم متوجه شدم دومین ماهی‌م مرده، از صبح دومیشه. بهشون اندازه ی موگلی وابسته نیستم ولی خب ناراحتم، به بابا گفتم ولی کسی نیست که براشون غذا بگیره و دارن تلف میشن. احمق روانی اگه میخواستی از گشنگی بکشیشون چرا اوردیشون خونه؟)

راستش انقدر دچار فشار عصبی شدم که رشته کلام از دستم در رفت. کجا بودم؟ اینکه دیروز بعد از اومدن به خونه و کلی وقت تلف کردن شب خیلی رندوم زدم شبکه سه و واییTT بچه ی سروش رفیعی واقعا قلب منو اکلیلی کردTT اخرین باری که اخبار فوتبال رو دنبال میکردم مردک تازه ازدواج کرده بود و الان یهویی بچه ی تپلی کیوتشو توی تلوزیون میبینم‌ این زیادی چرخ آور بودTT

پی‌نوشت) قبلا خیلی فوتبالی بودم، الان فقط فوتبالای خارجیو نگاه میکنم اونم نه همشو، واقعا قبلا وقت خالی زیادی داشتم. الان فقط توانایی هندل چپترای مانگای جوجتسو رو دارم درحالی که هیچ اقدامی برای خوندن درس برای نمونه فرهنگ نکردم و نمیدونم چمه :) سارا میخواد بعد امتحان ریاضی برام یه سریال جدید بفرسته ولی مطمئن نیستم وقت کنم ببینمش. فعلا هلز پارادایس و یانگوم داره نگاه میکنه رو هم ندیدم. واقعا سریال خوبی بود TT 

پی‌نوشت1.5) روزی که جوجه هارو اوردم خونه فکر نمیکردم پرتقال تاج دربیاره و موچول دم. TT

پی‌نوشت2) توی دفتر بکس نوشتم: چنان می‌درخشی که مرا تاریک میکنی.