میگوروشی (見苦しい ترجمه از ژاپنی؛ ناخوشایند) از ماخا میپرسد " میتونم گوشیمو ببرم توی زنگ تفریحها باهاش بازی کنم؟ " مامانش تاکید میکند " گوشی توی مدرسه ممنوعه! " بعد با دقت فرمش را توی تنش مرتب میکند تا برای جشن کلاس اولی ها آماده شود. به یاد ندارم جشن کلاس اولم چطور برگذار شد، جز اینکه کسی هولم داد و من با سر زمین خوردم. آن روز ماخا اولین بار با دوست کنونیاش آشنا شد،وقتی آن زن فریاد میکشید "این بچه ی کیه؟! سرش ترکید!"
بعد ها فهمیدم من هرگز بچه کسی نبودم.
- متیو~蒸発
- چهارشنبه ۲۹ شهریور ۰۲