خب، بازم این منم. اینجا، روی تخت کهنه م دراز کشیدم و انقدر به سفیدی سقف زل میزنم که چشمهام خیس میشن، پتوس بالای طاقچه انقدر رشد کرده که حالا برگهاش گوشه ی صورتم رو لمس میکنن و حتی این گیاه ساکن بیشتر از من پیشرفت داره، به کاغذ افعال عربی نگاه میکنم و از خودم میپرسم یعنی هیچ وقت قرار نیست این رو یاد بگیرم؟ آه میکشم و به گمونم جلد پاره ی کتاب عربیم هم همین کار رو میکنه. پلک میزنم، چشمهام تار میبینه و الان یادم نیست عینکم رو کجا گذاشتم. حالم از این همه ( بقول نرگس جلبک بودن ) بیکاری و به درد نخور بودن و تلف شدن به هم میخوره. الان که فکر میکنم بیکاریو بدرد نخور نیستم، نه واقعا نیستم. ولی دارم تلف میشم، هدر میرم. درست شبیه شیر آبی که از یک گالن آب چکه میکنه. از دوازده سالگیم این رو فهمیدم که دارم چکه میکنم. با خودم فکر میکنم یعنی الان، وسط شونزدهمین سال زندگیم چقدر دیگه از ظرفیت من مونده؟ چقدر دیگه اون هم تموم میشه و من صبرم رو از دست میدم و پوچ میشم؟ شاید خودکشی کردم. سیم آخر و فلان. دارم هدر میرم و این رو احساس میکنم، با وجود چالشی که نرگس راهش انداخت تا هدر نریم و از تابستون استفاده کنیم. کوفتش بزنن، میدونی چرا؟ چون من با وجود اینکه راجب اون چالش پست نوشتم و یک لیست از کارهایی که باید انجام داد نوشتم بازهم داشتم هدر میرفتم و درواقع لیستی که نوشته بودم هم یک لیست کار برای ادمی بود که داره هدر میره، نه کسی که استفاده درست از وقتش میکنه.میفهمی چی میگم؟ من دارم به گا میرم. این لفظ دقیقا گویای وضعیت منه ، به گا رفتن. درد کشیدن، قطره قطره کم شدن و به قعر فاضلاب پر از کثافت کشیده شدن.
- متیو~蒸発
- شنبه ۲۱ مرداد ۰۲